مناجات با خداوند و روضۀ سیدالشهدا علیه السلام
مرغ درمانـدهام و بال و پَـرم افتاده قرعۀ خون جگری بر جگرم افتاده معصیت ریـشۀ ایـمان مرا سوزانده بیسبب نیست ز شاخه ثـمرم افتاده یک نفر نیست به داد من تنها برسد؟! آنـقــدر دام گـنـه دور و برم افـتـاده دیر شد، آخرِ عمری به خودم آمدم و وسـط مـعـرکه دیـدم سـپـرم افـتـاده همۀ دار و ندار دل رسوای من است این دو تا قطره که از چشم ترم افتاده حُب زهرا من خسران زده را آدم کرد بر زبـان هـمه، حالا خـبـرم افـتـاده دلخوشم سائلم و ریزه خور پنج تنم روزیام دست خـدایـان کـرم افتاده بیسبب نیست به لب نادعلی میخوانم به سرم شور نجف، شور حرم افتاده هر شب جمعه دلم سوخت از آن روزی که سوی شش گوشۀ دلبـر نظرم افتاده تربت کرب و بلا با دل من کاری کرد بـادۀ نـاب هـم آخـر ز سـرم افـتـاده روزیام کرب و بلا نیست ولی شکرِخدا به سوی مجلس روضه گذرم افتاده مادری حال پریشان به حرم آمد و گفت: خـنجـری کـند به جـان پسرم افـتاده چقـدر چشم طمع بر زره و پیـرهنِ تشنۀ در دلِ خون غوطه ورم افتاده |